loading...
تفریحی سرگرمی
مرادی کیا بازدید : 32 جمعه 22 اردیبهشت 1391 نظرات (0)
منم كورش پادشاه جهان شاه شاهان

 

هنوز يك سال از ازدواج ماندانا با كمبوجيه نگذشته بود كه آسيتاك دوباره خواب مي بيند كه يك درخت مو از شكم دخترش روييده و تمام آسيا را پوشانده است.آسيتاك دوباره با وحشت از خواب بيدار مي شود و اين بار پيشگويان,فال بدي را پيشبيني مي كنند و به او مي گويند كه از ماندانا پسري زاده خواهد كه تخت پادشاهي تو را يه زور از دستت خواهد گرفت.

 

پادشاه جاسوسي را به سوي سرزمين پارس مي فرستد تا وقتي پسر ماندانا به دنيا آمد,فورا به او اطلاع دهد.پس از تولد كودك,آسيتاك دخترش را به اكباتان(همدان امروزي)فرا مي خواند. سپس مخفيانه پسر ماندانا را به يك از فرماندهان ارتش خود به نام "هارياگوس" ميسپارد و به او دستور مي دهد تا به خارج شهر رفته كودك را به قتل برساند.

 

از آنجا كه هارياگوس يك نجيب زاده بوده و خود فرزندي خردسال داشته است,نتوانست با دست خود كودك را بكشد,به همين دليل به خارج از شهر رفته از چوپان سلطنتي مي خواهد تا او دستور پادشاه را انجام دهد.

 

از طرفي همسر چوپان در همان روز پسر بچه مرده اي را به دنيا آورده بود. وقتي چوپان سلطتي به خانه مي رود و واقعه را را براي همسرش تعريف مي كند, همسرش از او مي خواهد تا به كودك را نكشد و بجاي آن جنازه پسر مرده خود را به هارياگوس نشان دهد.چوپان هم مي پزيرد و به اين ترتيب كورش زنده مي ماند.

 

سالها به سرعت مي گذرند و كورش به نوجواني برومند تبديل مي شود تا اينكه يك اتفاق هويت كورش را فاش مي كند,يك روز كورش در بازي با بچه هاي هم سن و سالش در دهكده نزديك كاخ به عنوان پادشاه انتخاب مي شود و در حين بازي پسر يكي از بزرگان ماد را كه از دستور او اطاعت نكرده بود,مجازات مي كند.

 

پدر پسرك كه از اين عصباني شده بود نزد آسيتاك مي رود و از دست چوپان سلطنتي و پسرش شكايت مي كند.آسيتاك فورا پسر چوپان را به نزد خود فرا مي خواند و از او مي پرسد با چه جراتي پسر بزرگان ماد را كتك زده است؟

 

كورش در دفاع از خود مي گويد كه او نقش پادشاه را بازي مي كرد و بايد كسي را كه از دستور پادشاه اطاعت نكند,تنبيه كرد تا عبرت ديگران شود.آسيتاك از جواب كورش به فكر فرو مي رود زيرا سخنان او مانند كودكان عادي نبود,حتي قيافه و لحن او بسيار شبيه آسيتاك بود.آسيتاك فورا چوپان را احضار مي كند و به او مي گويد اگر حقيقت را درباره اين پسر به او نگويد,كشته خواهد شد.چوپان هم كه مي ترسد تمام جريان را براي پادشاه تعريف مي كند.

 

آسيتاك كه از دست هارياگوس بسيار عصباني شده بود, دستور مي دهد بدون آنكه او متوجه بشود پسرش را بكشند, و همان شب بخاطر پيدا شدن نوه اش مهماني با شكوهي ترتيب مي دهد و درباريان را به جشن فرا ميخواند. در جشن,غذايي را كه با گوشت پسر هارياگوس پخته شده بود به مهمانان و از جمله خود هارياگوس تعارف مي كند.

 

پس از خوردن غذا,آسيتاك در خلوت به هارياگوس مي گويد كه بخاطر اطاعت نكردن از دستور پادشاه,گوشت پسرش را به خورانده است.هارياگوس با شنيدن اين حرف كينه شديدي از پادشاه به دل مي گيرد و با خود عهد مي كند تا انتقام فرزندش را از آسيتاك بگيرد. او اين كينه را آشكار نمي سازد و صبر مي كند تا كورش بزرگ شود.

 

آسيتاك هم پس از م با پيشگويانتصميم مي گيرد كورش را از سرزمين انشان(پارس)نزد پدر و مادرش روانه كند. ساله مي گذرد و هر روز ظلم و ستم آسيتاك به مردم بيشتر مي شود تا اينكه هارياگوس مصمم ميشود انتقام پسرش را از آسيتاك بگيرد. به همين دليل نامه اي به كورش ( كه بعد از پدرش كمنوجيه,حاكم پارس شده بود) مي نويسد و او را براي سرنگوني ظالمانه حكومت آسيتاك تشويق مي كند.وقتي كورش نامه هارياگوس را مي بيند,به فكر فرو مي رود.عاقبت تصميم مي گيرد پارسيان و مردم ستم ديده ماد را از دست پدر پذرگ ظالمش خلاص كند. به همين دليل اقوام پارس را نزد خود فرا مي خواند و تصميم خود را به اطلاع آنان مي رساند.پارسيان هم كه از دست ستم هاي پادشاه ماد به ستوه آمده بودند با كورش متحد مي شوند.كورش به سرعت لشكري را آماده نبرد با آسيتاك مي كند.آسيتاك

هم كه از همدستي فرمانده لشگرش با كورش بي اطلاع بوده است,سپاهيان خود را به فرمانده اي هارياگوس به سوي پارسه روانه مي كند.وقتي دو لشگر به هم مي رسند,هاياگوس به همراه سپاهيانش نزد كورش آمده به او ملحق مي شود. آسيتاك سخت از اين خبر عصباني شده,فورا سپاه ديگري آماده مي كند و به جنگ كورش مي رود.كورش در اين نبرد, آسيتاك را شكست مي دهد و او را اسير مي كند.سپس به سوي هگمتانه (پايتخت حكومت ماد ) رهسپار مي شود و بدون هيچ مقاومتي از سوي مردم رنج كشيده,پايتخت را فتح مي كند. به اين ترتيب سلسله مادها به دست نوه آخرين پادشاه ماد سرنگون مي شود. كورش هرگز از پدر بزرگش انتقام نمي گيرد و تا آخر عمر آسيتاك,با او به احترام رفتار مي كند.

 

آغاز پادشاهي كورش

 

پس از فتح هگمتانه (اكباتان),كورش به پادشاهي ماد مي رسد ولي از آنجا كه مردم خاطره بدي از حكومت مادي داشتند,كورش تصميم مي گيرد تا پادشاهي خود را از ريشه پدري و به نام جد بزرگ خود 

هخامنش انتخاب كند و به اين ترتيب سلسله پادشاهي هخامنشي بنا نهاده مي شود.

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 34
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 24
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 27
  • بازدید ماه : 60
  • بازدید سال : 170
  • بازدید کلی : 2,418